کد مطلب:299734 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:220

وفات فاطمه ی زهرا


فاطمه (س) بنابر قول مشهور اصحاب ما كه از امام صادق (ع) نقل شده در روز سوم جمادی الاخر سال یازدهم هجری دنیا را بدرود گفت. همچنین روایت كرده اند كه آن حضرت در بیستم جمادی الاخر وفات یافته است. برخی نیز وفات او را در شب یكشنبه سیزدهم ربیع الاخر ذكر كرده اند.

از ابن عباس نقل شده است كه: «آن حضرت در بیست و یكم رجب درگذشت.»

مدائنی و واقدی و نیز ابن عبدالبر در استیعاب آورده اند:

«فاطمه در شب سه شنبه سوم ماه رمضان دنیا را وداع گفت.» حاكم در مستدرك روایت كرده است كه: «فاطمه در سوم ماه رمضان چشم از جهان فرو بست.»

درباره ی طول عمر فاطمه (س) پس از پدرش (ص) اقوال مختلفی نقل شده است. برخی این مدت را چهل روز دانسته اند. به نظر می رسد كه این مدت با مدت بیماری آن حضرت اشتباه شده است. برخی نیز قائل به چهل و پنج روز هستند، و برخی دو ماه را ذكر كرده اند. حاكم در مستدرك به نقل از عایشه و جابر همین مدت (چهل و پنج روز) را روایت كرده است. [1] .

ابن عبدالبر در استیعاب به نقل از ابن بریده روایت كرده است كه فاطمه هفتاد روز پس از پدرش زیست. و نیز هفتاد و دو روز و هفتاد روز و نیم هم گفته شده است. ابن عبدالبر در استیعاب هفتاد و پنج روز هم نقل كرده است. برخی هشتاد و پنج روز هم گفته اند. بنابر قولی آن حضرت سه ماه پس از پدرش زیست. این قولی است كه ابوالفرج اصفهانی بر آن اعتماد جسته و آن را از امام باقر (ع) روایت كرده است. در استیعاب این قول در یكی از دو روایتی كه نقل شده به امام باقر (ع) نسبت داده شده است. حاكم نیز در مستدرك گوید: «از ابوجعفر محمد بن علی چنین


روایت شده است، این امر مستلزم آن است كه میان این روایت و روایت دیگری كه از همان امام (ع) نقل شده جمع به عمل آید. بدین ترتیب كه آغاز بیماری او پنجاه شب پس از وفات پیغمبر بوده است.» از آن چه از برخی اخبار به دست می آید آن است كه فاطمه (س) چهل روز بیمار بود.

همچنین روایت شده است كه آن حضرت نود و پنج روز پس از پدرش زیست و این قولی است كه دولابی در كتاب الذریة الطاهره، بر آن اعتماد جسته است و باید میان این روایت و روایت مشهور جمع به عمل آید. بدین ترتیب كه وفات پیغمبر (ص) در بیست و هشتم صفر و وفات فاطمه (س) در سوم جمادی الآخر بوده است. در این باره صد روز هم گفته شده است. این روایت را ابن عبدالبر در استیعاب نقل كرده و شهید نیز در كتاب الدروس بر آن اعتماد جسته است.

برخی نیز مدت عمر فاطمه پس از پدرش را تا حدود صد روز یا چهار ماه یا شش ماه دانسته اند. قول اخیر را حاكم در مستدرك و ابونعیم اصفهانی در حلیة هر دو از عایشه نقل كرده اند. در استیعاب آمده است:

«فاطمه پس از رسول خدا (ص) مدت اندكی زیست.» محمد بن علی ابوجعفر گوید او شش ماه زیست و همین قول در نزد ما ثابت است. از ابن شهاب نیز همانند این قول روایت شده است. و گویند او شش ماه و دو روز كم پس از پدرش زندگی كرد. این قول را ابن عبدالبر در استیعاب نقل كرده است. و نیز گفته اند وی هشت ماه زیست. این قول را ابن عبدالبر از عمرو بن دینار و حاكم در مستدرك از عبدالله بن حارث نقل كرده اند.

آنچه در استیعاب و مقاتل الطالبین آمده نشانگر آن است كه هیچ كس در این باره بیش از هشت ماه و كمتر از چهل روز نگفته است.

روایت درست كه از طرق اهل بیت (ع) نیز نقل شده آن است كه فاطمه (س) هفتاد و پنج روز پس از پیامبر (ص) زنده بود. این قولی است كه ببیشتر روایات بر آن دلالت می كنند. میان این قول و آن چه میان اصحاب ما شهرت دارد، مبنی بر اینكه پیامبر (ص) در روز بیست و هشتم صفر از دنیا رفته، مشكل می توان جمع كرد. زیرا با این حساب وفات فاطمه (س) در روز سیزدهم جمادی الاولی خواهد بود نه در روز سوم جمادی الآخر.

بنابراین جمع در میان قول مشهور در خصوص وفات پیغمبر (ص) و قول مشهور در مورد وفات فاطمه (س) است و مدلول روایت صحیحی كه گفته شد، غیر ممكن است. البته دور نیست كه رقم درست همان نود و پنج روز (خمسه و تسعین) باشد كه بعدا تصحیف و بدل به هفتاد و پنج


روز (خمسه و سبعین) شده باشد. زیرا تسعین و سبعین به خاطر نزدیكی حروف آن دو و اینكه خطوط قدیمی غالبا از نقطه خالی بوده اند بدل به یكدیگر شده اند. با این حساب منافات میان این دو قول برطرف می شود. و آن عبارت از دو روز از صفر و سه روز از جمادی الآخر بوده كه مجموعا پنج روز می شود و ربیع الاول و ربیع الآخر و جمادی الاولی هم جمعا نود روز می شوند و با این حساب فاطمه نود و پنج روز پس از پدرش زیسته است.

شاید بتوان از روایتی كه می گوید فاطمه سه ماه پس از پدرش زندگی را بدرود گفت، برای تأیید این قول كمك گرفت و از آن پنج روز اضافی تسامح كرد. [2] .

درباره ی طول مدت بیماری فاطمه (س)، ابن شهرآشوب در مناقب روایت كرده است كه آن حضرت پس از وفات پدرش، همواره سرش را می بست، وی در ادامه ی این روایت می گوید:

«سپس بیمار شد و چهل روز بیماری اش به طول انجامید آنگاه از دنیا برفت.» ظاهر این عبارت حاكی از آن است كه فاطمه چهل شب به حالت بیماری بوده مگر آن كه بگوییم مقصودش آن است كه فاطمه پس از پدرش چهل شب زیسته است. همچنین از امام باقر (ع) روایت شده است كه فرمود: «فاطمه پانزده روز بیمار بود و در پی آن دنیا را وداع گفت.»

عمر آن حضرت به هنگام مرگ هجده سال و بنا به قولی هجده سال و دو ماه و مطابق نظری دیگر هجده سال و هفت ماه بوده است، این امر بسته به آن است كه ولادت فاطمه (س) را در سال پنجم پس از بعثت بدانیم. اما اگر ولادت وی را در سال دوم بعد از بعثت بدانیم، عمر وی به هنگام وفات بیست و یك سال بوده است. حاكم در مستدرك به سند خود از ام الحسن دختر ابوجعفر محمد بن علی از برادرش جعفر بن محمد، همین قول اخیر را روایت كرده است. وی گوید:

«فاطمه در بیست و یك سالگی از دنیا رفت و در رأس چهل و یك سالگی پیغمبر به دنیا آمد.»

بنابر نظر مؤلف كتاب استیعاب كه تولد فاطمه را یك سال پس از بعثت می داند، عمر آن حضرت بیست و دوم می شود و بنابر آن كه وی پنج سال پس از بعثت به دنیا آمده باشد كه این سخن بیشتر علمای اهل تسنن است، آن حضرت به هنگام مرگ بیست و هشت سال داشته است.

از مداینی نقل شده است كه گفت:

«فاطمه مرد در حالی كه بیست و نه سال داشت.» و نیز از زبیر بن بكار از عبدالله بن حسن، نقل شده است كه فاطمه سی سال داشت.

این اختلافات همه ناشی از اختلاف در تاریخ ولادت آن حضرت می باشند، همچنان كه


ظاهرا همین امر موجب شده تا در تاریخ وفات و نیز در سال وی به هنگام ازدواج اختلافاتی پیش آید. «و الله اعلم.»



[1] مورخ و پژوهشگر معاصر دكتر سيد جعفر شهيدي پيرامون رحلت فاطمه زهرا (س)، آورده است: دختر پيغمبر چند روز را در بستر بيماري به سر برده؟ درست نمي دانيم، چند ماه پس از رحلت پدر زندگاني را بدرود گفته؟، روشن نيست. كمترين مدت را چهل شب (بحار، ص 191، ج 43. روضه الواعظين، ص 151.) و بيشترين مدت را هشت ماه نوشته اند (الاستيعاب، ص 749.) و ميان اين دو مدت روايتهاي مختلف از دو ماه (بحار، ج 43، ص 213.) تا هفتاد و پنج (عيون المعجزات، به نقل از مجلسي، ص 212.) روز، سه ماه، (طبقات، ج 8، ص 18.) و شش ماه (انساب الاشراف، بلاذري، ص 402.) است.

اين همه اختلاف، و اين همه روايتهاي گوناگون چرا؟ پيش از اين نوشتيم كه در چنان سالها، تاريخ حادثه ها از خاطر يكي به ذهن ديگري انتقال مي يافت. و چه كسي مي تواند ادعا كند كه همه اين ناقلان از اشتباه بركنار بوده اند. و اين در صورتي است كه موجبات ديگر در كار نباشد. اما مي دانيم كه در آن روزهاي پر آشوب، از يك سو دسته بندي هاي سياسي هنوز قوت خود را از دست نداده بود، و از سوي ديگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمين اسلام بودند در چنين شرايط كدام كس پرواي ضبط تاريخ درست حوادث را داشت؟ بر فرض كه هيچ يك از اين دو عامل، دخالتي در اين رويداد نداشته باشد، بدون شك دسته هاي سياسي كه پس از اين تاريخ روي كار آمدند تا آنجا كه توانسته اند تاريخ حادثه ها را دستكاري كرده اند.

باري به نقل از مجلسي از دلائل الامامه در اين بيماري بود كه دو تن صحابي پيغمبر ابوبكر و عمر خواستار ديدار او شدند. اما دختر پيغمبر رخصت اين ديدار را نمي داد. علي (ع) گفت من پذيرفته ام كه تو به آنان اجازت ملاقات دهي. فاطمه گفت حال كه چنين است خانه خانه ي تو است. (بحار، ج 43، ص 170، به نقل از دلائل الامامه و نيز رجوع شود به علل الشرايع، ج 1، ص 178.) هر چند ابن سعد نوشته است ابوبكر چندان با دختر پيغمبر سخن گفت كه او را خشنود ساخت (طبقات، ج 8، ص 17.) اما ظاهرا از اين ملاقات نتيجه اي كه در نظر بود به دست نيامد. دختر پيغمبر به آنان گفت نشنيديد كه پدرم فرمود فاطمه پاره ي تن من است هر كه او را بيازارد مرا آزرده است؟ گفتند چنين است! فاطمه گفت شما مرا آزرديد و من از شما ناخشنودم (بحار، ص 171.) و آنان از خانه او بيرون رفتند. بخاري در صحيح نويسد: پس از آنكه دختر پيغمبر ميراث خود را از خليفه خواست و او گفت از پيغمبر شنيدم كه ما ميراث نمي گذاريم زهرا ديگر با او سخن نگفت تا مرد. (صحيح، ج 5، ص 177.)

در واپسين روزهاي زندگي، اسماء دختر عميس را كه از مهاجران حبشه و از نزديكان وي بود طلبيد. چنان كه نوشتيم اسماء نخست زن جعفر بن ابي طالب بود، چون جعفر در نبرد مؤته شهيد شد به ابوبكر بن ابي قحافه شوهر كرد. دختر پيغمبر به اسماء گفت:

- من خوش نمي دارم بر جسد زن جامه اي بيفكنند و اندام او از زير جامه نمايان باشد.

- من در حبشه چيزي ديدم، اكنون صورت آن را به تو نشان مي دهم. سپس چند شاخه تر خواست. شاخه ها را خم كرد. پارچه اي به روي آن كشيد. دختر پيغمبر گفت:

- چه چيز خوبي است. نعش زن را از نعش مرد مشخص مي سازد. چون من مردم، تو مرا بشوي! و نگذار كسي نزد جنازه من بيايد. (استيعاب، ص 751 و رجوع به طبقات ابن سعد، ج 8، ص 18 و انساب الاشراف، ص 405 و بحار، ج 43، ص 189 شود.)

در آخرين روز زندگاني آبي خواست. بدن خود را نيكو شست و شو داد جامه اي نو پوشيد و به غرفه ي خود رفت. خادمه ي خويش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند. سپس روي به قبله دراز كشيد دستها را بر گونه ها نهاد و گفت من همين ساعت خواهم مرد. (بحار، ج 43، ص 172 به نقل از امالي شيخ طوسي و رجوع به انساب الاشراف، ص 402 و طبقات، ج 8، ص 17- 18 شود.) به نقل علماي شيعه، شوهرش علي (ع) او را شست و شو داد. ابن سعد نيز همين روايت را اختيار كرده است. (طبقات، ج 8، ص 18.) ليكن چنان كه نوشتم ابن عبدالبر گويد دختر پيغمبر اسماء را گفت تا متصدي شست و شوي او باشد. و گويا اسماء در شست و شوي فاطمه (س) با علي عليه السلام همكاري داشته است.

ابن عبدالبر نوشته است چون دختر پيغمبر زندگاني را بدرود گفت، عايشه خواست به حجره ي او برود اسماء طبق وصيت او را راه نداد. عايشه شكايت به پدر برد كه:

- اين زن خثعميه (خثعم از قحطانيان و از عرب هاي جنوبي بوده است. و اين سرزنشي است كه عدنانيان (و از جمله قريش) به قحطانيان مي كردند.) ميان من و دختر پيغمبر درآمده است و نمي گذارد من نزد جسد او بروم. به علاوه براي او حجله اي چون حجله ي عروسان ساخته است. ابوبكر به در حجره ي دختر پيغمبر آمد و گفت:

- اسماء چرا نمي گذاري زنان پيغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا براي دختر پيغمبر حجله ساخته اي؟

- زهرا به من وصيت كرده است كسي بر او داخل نشود، چيزي را كه براي نعش او ساخته ام، وقتي زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برايش بسازم.

- حال كه چنين است هر چه به تو گفته چنان كن. (استيعاب، ص 751، چنانكه نوشتيم اسماء در اين تاريخ زن ابوبكر بوده است.)

ابن عبدالبر نوشته است نخستين كس از زنان كه در اسلام براي او بدينسان نعش ساختند فاطمه (س) دختر پيغمبر (ص) بود. سپس مانند آن را براي زينب بنت جحش (زن پيغمبر) آماده كردند. (مترجم).

[2] و نيز همو درباره ي به خاك سپردن دخت مظلومه پيامبر اسلام از منابع شيعه و سني، نويسد: دانشمندان و تذكره نويسان شيعه متفق اند كه نعش دختر پيغمبر را شبانه به خاك سپردند.

ابن سعد نيز در روايتهاي خود كه از طريق ابن شهاب، عروه، عايشه، زهري و ديگران است گويد فاطمه (س) را شبانه دفن كردند و علي (ع) او را به خاك سپرد. (طبقات، ج 80، ص 18- 19.)

بلاذري نيز در دو روايت خود همين را نوشته است (انساب الاشراف، ص 405.) بخاري نيز چنين نويسد:

«شوي او شبانه او را به خاك سپرد و رخصت نداد تا ابوبكر بر جنازه ي او حاضر شود.» (صحيح، ج 5، ص 177، و رك: بحار، ص 183.)

كليني كه از بزرگان علما و محدثان شيعي است و در آغاز قرن چهارم هجري درگذشته و كتاب خود را در نيمه دوم قرن سوم نوشته و نوشته ي او از ديرينه ترين سندهاي شيعه به شمار مي رود، چنين نوشته است:

«چون فاطمه (س) درگذشت، اميرالمؤمنين او را پنهان به خاك سپرد و آثار قبر او را از ميان برد. سپس رو به مزار پيغمبر كرد و گفت:

- اي پيغمبر خدا از من و از دخترت كه به ديدن تو آمده و در كنار تو زير خاك خفته است، بر تو درود باد!

خدا چنين خواست كه او زودتر از ديگران به تو بپيوندد. پس از او شكيبايي من به پايان رسيده و خويشتن داري من از دست رفته. اما آن چنان كه در جدايي تو صبر را پيشه كردم، در مرگ دخترت نيز جز صبر چاره ندارم كه شكيبايي بر مصيبت سنت است. اي پيغمبر خدا! تو بر روي سينه ي من جان دادي! ترا به دست خود در دل خاك سپردم! قرآن خبر داده است كه پايان زندگي همه بازگشت به سوي خداست.

اكنون امانت به صاحبش رسيد، زهرا از دست من رفت و نزد تو آرميد.

اي پيغمبر خدا پس از او آسمان و زمين زشت مي نمايد، و هيچگاه اندوه دلم نمي گشايد. (السلام عليك يا رسول الله عني. و السلام عليك عن ابنتك و زائرتك و البائته في الثري ببقعتك و المختار الله لها سرعه اللحاق بك. قل يا رسول الله غن صفيتك صبري و عفا عن سيده نساء العالمين تجلدي. الا ان في التأسي لي بسنتك في فرقتك موضع تعز فلقد وسدتك في ملحوده قبرك و فاضت نفسك بين نحري و صدري. بلي و في كتاب الله (لي) أنعم القبول. انا لله و انا اليه راجعون. قد استرجعت الوديعه. و اخذت الرهينه و اختلست الزهراء فما اقبح الخضراء و الغبراء. اما حزني فسرمد.)

چشمانم بي خواب، و دل از سوز غم كباب است، تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.

مرگ زهرا ضربتي بود كه دل را خسته و غصه ام را پيوسته گردانيد. و چه زود جمع ما را به پريشاني كشانيد. شكايت خود را به خدا مي برم و دخترت را به تو مي سپارم! خواهد گفت كه امتت پس از تو با وي چه ستمها كردند. آنچه خواهي از او بجو و هر چه خواهي بدو بگو! تا سر دل بر تو گشايد، و خوني كه خورده است بيرون آيد و خدا كه بهترين داور است ميان او و ستمكاران داوري نمايد. (و أما ليلي فمسهد. و هم لا يبرح قلبي او يختار ما لله لي دارك التي انت فيها مقيم. كمد مقيح و هم مهيبج. سرعان ما فرق بيننا و الي الله اشكو و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك علي هضمها. فاحفها السؤال. و استخبرها الحال. فكم من غليل معتلج بصدرها لم تجد الي بثه سبيلا. و ستقول و يحكم الله و هو خير الحاكمين.)

سلامي كه به تو مي دهم به درود است نه از ملالت، و از روي شوق است، نه كسالت. اگر مي روم نه ملول و خسته جانم و اگر مي مانم نه به وعده ي خدا بدگمانم. و چون شكيبايان را وعده داده است در انتظار پاداش او مي مانم كه هر چه هست از اوست و شكيبايي نيكوست.

اگر بيم چيرگي ستمكاران نبود، براي هميشه در كنار قبرت مي ماندم و در اين مصيبت بزرگ، چون فرزند مرده جوي اشك از ديدگانم مي راندم.

خدا گواهست كه دخترت پنهاني به خاك مي رود. هنوز روزي چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبانها نرفته، حق او را بردند و ميراث او را خوردند. درد دل را با تو در ميان مي گذارم و دل را به ياد تو خوش مي دارم كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه.» (سلام مودع لا قال و لا سئم. فان أنصرف فلا عن ملالة. و ان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرين. واها واها و الصبر أيمن و أجمل و لولا غلبة المستولين لجعلت المقام و اللبث لزاما معكوفا و لاعولت اعوال الثكلي علي جليل الرزية. فبعين الله تدفن ابنتك سرا و تهضم حقها و تمنع ارثها. و لم يتباعد العهد و لم يخلق منك الذكر. و الي الله يا رسول الله المشتكي و فيك يا رسول الله احسن العزاء. صلي الله عليك و عليها السلام و الرضوان (اصول كافي ج 1، ص 458- 459).)

در مقابل اين شهرت، ابن سعد روايت ديگري دارد كه ابوبكر بر دختر پيغمبر نماز خواند و بر او چهار تكبير گفت. (طبقات، ج 8، ص 19.) پيداست كه اين روايت و يك دو حديث ديگر، در مقابل آن شهرت ارزشي ندارد، و دور نيست كه آن را براي مصلحت وقت ساخته باشند.

فقدان دختر پيغمبر، علي (ع) را سخت آزرده ساخت. نمونه ي اين آزردگي را از سخناني كه بر كنار قبر او خطاب به پيغمبر (ص) گفت ديديم. در سندهاي ديرين، دو بيت زير را نيز بدو نسبت داده اند كه نشان دهنده ي سوز دروني اوست. اما شمار اين بيتها در مأخذهاي بعدي بيشتر است چنان كه در ديوان منسوب به آن حضرت نوزده بيت است. (و رك: بحار، ص 216.)

زبير بن بكار در كتاب خود الاخبار الموفقيات كه آن را در نيمه ي دوم قرن سوم نوشته و از مصادر قديمي به شمار مي رود چنين نويسد:

مدايني گويد چون اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب رضي الله عنه از دفن فاطمه فراغت يافت، بر سر قبر او ايستاد و اين دو بيت را انشاء كرد:

لكل اجتماع من خليلين فرقة- و كل الذي دون الممات قليل (جمع هر دو دوست را پريشاني است و هر چيز جز مرگ ناچيز است).

و ان افتقادي واحدا بعد واحد- دليل علي ان لا يدوم خليل (اينكه من يكي را پس از ديگري از دست مي دهم نشان آن است كه هيچ دوست جاويد نمي ماند. الاخبار الموفقيات، ص 194 و رجوع شود به عقدالفريد).

اين دو بيت در بعض مصادر بدين صورت ضبط شده:

لكل اجتماع من خليلين فرقة- و كل الذي دون الفراق قليل

و ان افتقادي فاطما بعد احمد- دليل علي ان لا يدوم خليل (مناقب، ج 1، ص 501).

مصحح فاضل چاپ اخير بحارالانوار (تهران) در ذيل صفحه ي صد و هشتاد و هفت مجلد چهل و سوم عبارتي را دارد كه ترجمه ي آن اين است:

در بعض نسخه ها «و ان افتقادي واحدا بعد واحد» آمده و اين درست است چه علي عليه السلام بدين دو بيت تمثل جسته نه آن را انشاء كرده است.

ليكن عبارت زبير بن بكار چنين است: «و انشاء يقول» به علاوه اين دو بيت چنانكه نوشته شد در ديوان منسوب به آن حضرت ضبط شده است.

مجلسي نويسد: روايت شده است كه هاتفي شعر او را پاسخ داد. سپس چهار بيت را نوشته است. (ج 43، ص 184.) (مترجم).